سایناساینا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره

دخترم تمام زندگیم

شیرتو بخور

دختر کوچولوی مامان چرا شیر نمیخوری؟؟؟ عزیزکم چند روز خیلی لجباز شدی و سر شیر خوردن حسابی اذیت میکنی.هرچند این اذیت ها و شیطنت ها از زمان تولدت شروع شد و همینطوری شیر مامان و ول کردی که سر این موضوع مامان خیلی گریه کرد و غصه خورد.هنوزم ناراحتم که نتونستم مامان خوبی باشم و از شیره ی وجودم بهت بدم. قسمت نشد... دختر شیطونم تو بیشتر اوقات با خوردن شیر لالا میکنی و این موضوع باعث شده دیگه شیرتو کامل نخوری و تا یه کوچولو ضعف دلت گرفته شد خودتو پرت میکنی که خوابت نبره و بازی کنی. آخه مامان فدات بشه شیرتو بخور بازی هم میکنیم. باید بخوری که بزرگ شی و خانوم شی فدات شم . دخترم جدیدا به خوردن بستنی علاقمند شدی و زبونت و میاری ب...
30 تير 1392

ساینا رفت پارک

مامانی منو تو بابایی رفتیم پارک و تو حسابی ذوق میکردی. از بین وسایل بازی فقط تونستی تاب سوار شی.   وقتی سوار شدی زودی زنجیر تاب و گرفتی.حسابی بلد بودی آخه تو خونه همش تاب بازی میکنی فدات شم.بزور از تاب اوردمت پایین آخه کلی بچه تو صف بودن. قربون دختر نازم بشم من   ...
23 تير 1392

ماه رمضان با ساینا

مامانی پارسال ماه رمضون تو دل مامان بودی و قسمت نشد روزه بگیرم. امسال چون تو دختر نازنازی شیر مامانی و نمیخوری مامان جون روزه میگیره. تو هم حسابی خانومی و مامان و اذیت نمیکنی. خوابت کمتر شده و خیلی بیشتر از قبل بغلی شدی و یه کوچولو هم لج میکنی. هر کاری کنی مامانی خیلی دوستت داره ...
23 تير 1392

7 ماهگیت مبارک عزیز دلم

  دختر نازم فرشته زندگیم عروسکم قشنگم ٧ ماهگیت مبارک   امروز پایان ٦ ماهگی و آغاز ماه هفتم زندگیت عزیزکم. روزها و شبهام کنار تو و با وجود تو سپری میشه. خوشحالم که تو بغلمی عشق مامان بدون که نفسم به نفس تو بند و وجودم با وجود تو کامل تو دخترم عزیزم و بهترینمی برات زیباترین روزها و بهترین چیزها رو آرزو میکنم مرسی که تو زندگیمی ساینا مامان دیوانه وار عاشقت.عاشق چشمای نازت.دیوونه بوی بدنت.     منو بابایی خیلی خیلی دوستت داریم نفسم ...
17 تير 1392

وابستگی

مامانی فکر نمیکردم انقد به من وابسته باشی. از یه جهت خوشحالم چون همش فکر میکردم وقتی شیرمو ول کردی و شیر خشکی شدی محبتت به من کم میشه.اما اینطور نشد.از یه جهت هم ناراحتم. آخه آخر شهریور بعد دو ترم مرخصی بلاخره باید برم دانشگاه نمیدونم با تو و دلم چه کنم.   دیروز منو تو مادری رفتیم دندونپزشکی.مامانی میخواستم عصب کشی کنم و چون یکم طول کشید و تو کلافه شدی با مادری جون رفتی خونه خاله ی مامانی.منم کارم تموم شد اومدم دیدم هرکاری کردن شیر نخوردی و بیتابی کردی وتا بغلت کردم آروم شدی و شیرتو خوردی. اومدیم خونه منو بابایی میخواستیم بریم بازار واست پوشک اینا بخریم.گذاشتیمت پیش مادر جون طبقه پایین. موقع برگشت نزدیک خونه بودیم که عمو...
5 تير 1392

مادر

مادر چه کلمه ی پر معنایی چه احساس زیبایی هیچ وقت فکر نمیکردم به این زودی این احساس زیبا رو تجربه کنم. اما منم مادرم.مادر یه دختر زیبا و دوست داشتنی.مادر ساینا دختر عزیزم. خدای مهربون تو سن ٢٢ سالگی بهترین حس دنیا رو به من دادی ازت بینهایت ممنونم و تا ابد قدردانت. الان که دخترم کنارم خوابیده دلم تنگ شده براش.یه تار موهاش و با تموم دنیا عوض نمیکنم. ساینا جونم همه ی دنیامی مونس تنهایی هامی خیلی دوستت دارم. برات بهترین ها رو آرزو میکنم.خدایا همه ی بچه ها عاقبت بخیر شن دختر منم عاقبت بخیر شه. الهی آمین ...
1 تير 1392

6 ماهگیت مبارک

ساینا جونم امروز ٥ ماهت تموم شد و وارد ٦ ماهگی شدی عزیز مامان. مبارک   گل من خوشحالم که دارمت و تو زندگیمی. ٥ ماه که شب و روز با منی. دخترم عاشقتم تو پاره ی تنمی خیلی خیلی دوستت دارم ...
17 خرداد 1392